سلیمان یکم (به ترکی عثمانی: سلطان سلیمان اول یا قانونى سلطان سلیمان؛ 6 نوامبر 1494 – 5/6/7 سپتامبر 1566) دهمین ساطان امپراطوری عثمانی است که از سال 1520 تا لحظه? مرگش در سال 1566 بر امپراتوری عثمانی حکم میراند و از این لحاظ طولانیترین دوره? سلطنت را در میان خاندان عثمانی داراست. او را در غرب با نام سلیمان باشکوه و درشرق با نام قانونی میشناسند. از آن جهت به قانونی مشهور شد که سیستم قضایی امپراتوری عثمانی را بهکلی بازسازی کرد. او در اروپای سده? شانزدهم به عنوان سلطانی برجسته و والامقام مطرح گشته بود که مسئولیت امپراتوری عثمانی را در اوج قدرت نظامی، اقتصادی، و سیاسیاش بر عهده داشت. سلیمان، شخصاً ارتش عثمانی را برای فتح استحکامات دنیای مسیحیت در باگراد . روس و اکثر مجارستان رهبری کرد اما در محاصره وین در سال 1529 ناکام ماند. او باریکههای بزرگی از شمال افربقا که از غرب تا سر حدات الجزایر میرسید و همچنین قسمت اعظم خاور میانه را طی منازعاتش با صفویان به انضمام خاک امپراتوری عثمانی در آورد. تحت رهبری او، ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی بر دریاهای اطراف، از مدیترانه گرفته تا دریای سرخ و خلیج فارس ، تسلط یافت.
در مقام سلطان یک امپراتوری در حال گسترش، سلمان شخصاً سردمدار ایجاد تغییراتی بنیادین در قانونگذاری امور مرتبط با جامعه، آموزش، مالیات، و حقوق جزایی شد. قوانینی که او وضع کرد تا سدهها پس از مرگ او، شاکله? امپراتوری عثمانی را تشکیل میدادند. نه تنها خود شاعر و زرگری برجسته به شمار میآمد، بلکه همواره حامی و پشتیبان فرهنگ و هنر نیز بود و عصر طلایی هنر، ادبیات، و معماری امپراتوری عثمانی را خود شخصاً سرپرستی میکرد. سلیمان به پنج زبان ترکی عثکانی ، ترکی جغتابی ،عربی،فارسی، و روسی سخن میگفت.
سلیمان با زیر پا گذاشتن سنتها و رسوم سلاطین پیشین، با کنیزی ازحرم سرا به نام روکسانا (بعداً خرم سلطان) ازدواج کرد. دسیسهچینیهای خرم سلطان در مقام ملکه? دربار و نفوذ و سلطهای که بر سلیمان داشت، آوازه? او را در جهان پیچاند. پسرشان، سلیم دوم، پس از مرگ سلیمان در سال 1566 و پس از 46 سال زمامداری پدر، به جای او بر تخت سلطنت نشست.
سالهای آغازین
سلیمان احتمالاً در 6 نوامبر 1494 در شهر ترابزون، واقع در سواحل دریای سیاه زاده شد. مادر او، والده سلطان عایشه حفصه سلطان یا حفصه خاتون سلطان نام داشت. در سن هفت سالگی برای تحصیل علوم، تاریخ، ادبیات، الهیات، و فنون جنگی در مدارس کاخ توپقاپی به قسطنطنیه رفت. در آنجا با بردهای به نام ابراهیم پارگایی آشنا شد و رفتار دوستانهای را با او پیش گرفت. ابراهیم بعداً به یکی از معتمدترین مشاوران سلطان سلیمان تبدیل شد. سلیمان جوان در سن هفده سالگی به سمت فرماندار کافا (فئودوسیا) و سپس ساروخان (مانیسا) برگماشته شد. با درگذشت پدرش، سلطان سلیم در سال 1520 به قسطنطیه آمد و بر تخت سلطنت امپراتوری عثمانی نشست. پارتولومئو کونتارینی، سفیر ونیز تنها چند هفته پس از جلوس سلیمان بر تخت سلطنت، او را چنین توصیف کردهاست: «26 سال سن دارد. قدبلند و لاغر اما عضلانی است و پوست صورت حساسی دارد. گردنش اندکی بیش از حد دراز است. صورتش لاغر و دماغش عقابی است. ریش و سبیلهای کمپشت و کوتاهی دارد. در مجموع ظاهر خوبی دارد اگرچه رنگش پریده است. گفته میشود که اربابی خردمند و علاقهمند به دانش است و همگان به سلطنت او امید بستهاند.» برخی از مورخین ادعا میکنند که سلیمان در جوانی علاقه? وافری به اسکندر کبیر داشتهاست. او تحت تأثیر رؤیای اسکندر مبنی بر تشکیل حکومتی جهانی از شرق گرفته تا غرب، قرار داشت و این رؤیا در لشکرکشیهای او به آسیا، آفریقا و اروپا بیتأثیر نبود.
لشکرکشیها
حمله به اروپا
سلیمان به محض آنکه بر تخت سلطنت نشست، لشکرکشیهایش را آغاز نمود. پس از آنکه در سال 1521 شورشی که به رهبری فرماندار دمشق به پا شده بود، با موفقیت سرکوب شد، سلیمان بهسرعت خود را برای هجوم به بلگراد که جدش،محمد دوم از فتح آن عاجز مانده بود آماده کرد. پس از آنکه صرب ها، بلغارها ، بیزانسی ها، و آلبانیایی ها همگی در نبرهای پیشین از سلاطین عثمانی شکست خورده بودند، مجارها تنها مانع در برابر امپراتوری عثمانی در راه به دست آوردن فتوحات بیشتر در اروپا به حساب میآمدند و تسخیر بلگراد برای از میان برداشتن این سد، ضروری به نظر میرسید. سلیمان، بلگراد را محاصره کرد و با قرار دادن توپهای جنگی در جزیرهای واقع در رود دانوب، شهر را بهسنگینی زیر بمباران گرفت. نیروی دفاعی بلگراد که تنها از 700 سرباز تشکیل شده بود، در برابر این بمباران سنگین تاب تحمل نیاورد و شهر در اوت 1521 سقوط کرد.
خبر سقوط یکی از مهمترین استحکامات دنیای مسیحیت، سرتاسر اروپا را به وحشت انداخت. سفیر امپراطوری مقدرس روم در قسطنطنیه در این باره نوشته است «تسخیر بلگراد سرآغاز بلایایی بود که بر سر مجارستان فرود میآمد. مرگ پادشاه لایوش، تسخیربودین، اشغال ترانسیلوانی ، نابودی یک پادشاهی مترقی، و رعب و وحشتی که بر سایر ملل همسایه غلبه کرده بود، در پی تسخیر بلگراد روی میداد.»
راه برای فتح مجارستان و اتریش باز شده بود اما سلیمان توجهش را معطوف به جزیره? رودس واقع در شرق دریای مدیترانه کرد که پایگاه اصلی شوالیه های هاسپیتالر به حساب میآمد. سلیمان در تابستان 1522 ناوگانی دریایی متشکل از 400 کشتی جنگی را روانه? رودس کرد و خود با سپاهی متشکل از 100?000 مرد جنگی از طریق آسیای صغیررهسپار میدان جنگ شد. پس از پنج ماه محاصره و بروز درگیریهای شدید میان دو طرف، سرانجام رودس تسلیم شد ولی سلیمان اجازه داد که شوالیه های رودس، این جزیره را به مقصد مالت ترک کنند.
با رو به وخامت گذاشتن روابط مجارستان و امپراتوری عثمانی، سلیمان در 29 اوت 1526 دوباره کشورگشایی در اروپای شرقی را از سر گرفت. او درنبرد موهاچ ، لایوش دوم را شکست داد و در نتیجه مقاومت مجارها در هم شکست و امپراتوری عثمانی به قدرت بلا منازع اروپای شرقی تبدیل شد. گفته میشود به هنگامی که سلیمان با جسد بیجان لایوش مواجه گردید، زیر لب گفت: «در واقع من به قصد جنگ به سوی او آمدم، اما نمیخواستم او را در چنین وضعی ببینم در حالیکه لذت زندگی و سلطنت را نچشیده بود». هنگامی که سلیمان در حال جنگ با مجارها بود، قبایل ترکمن به رهبری قلندر چلبی در مرکزآناتولی دست به شورش زده بودند.
تحت رهبری کارل پنجم و برادرش فردیناند، هایسبورگی ها بودین را مجدداً اشغال کردند و مجارستان را در ید قدرت خویش گرفتند. در نتیجه، سلیمان در سال 1529 باری دگر لشکرش را از طریق دره? دانوب رهسپار منطقه کرد و کنترل بودین را باز پس گرفت و پاییز همان سال، وین را تحت محاصره در آورد. این لشکرکشی، جاه طالبانه ترین لشکرکشی امپراتوری عثمانی و اوج نفوذ این امپراتوری در قلب اروپا در نظر گرفته میشد. اتریشی ها با پادگانی متشکل از 16?000 مرد جنگی، اولین شکست سلیمان را به او تحمیل کردند و این آغازی بود بر روابط تیره و تار بین این دو دودمان که تا سده? بیستم میلادی ادامه یافت. تلاش مجدد سلیمان برای فتح وین در سال 1532 با ناکامی همراه شد زیرا که سلیمان پیش از رسیدن به شهر، مجبور به عقبنشینی شد. در هر دو یورش، ارتش عثمانی اسیر وضعیت بد جوی شد (به گونهای که آنها به اجبار ادوات جنگی را پشت سر خود رها کردند) و حجم وسیع تدارکات، سرعت نقل و انتقال آنها را کند میکرد.
در دهه? 1540 که درگیریها در مجارستان دوباره از سر گرفته شد، فرصت مناسبی برای سلیمان پدید آمد تا شکست در وین را جبران کند. برخی از نجیبزادگان مجارستانی بر این باور بودند که تخت سلطنت پادشاهی مجارستان از آنِ فردیناند، فرمانروای اتریش و شوهر خواهر لایوش است. و دلیل این امر را عقد قراردادی با دودمان هابسبورگ در زمان سلطنت لایوش میدانستند که مطابق آن، در صورتی که لایوش بدون داشتن ولیعهد میمرد، تخت سلطنت پادشاهی مجارستان به دودمان هابسبورگ میرسید. با این وجود برخی دیگر از نجیبزادگان طرفدار سلطنت زابولیا یانوش بودند، نجیبزادهای که با وجود برخورداری از حمایتهای سلطان سلیمان، هرگز مقبول قدرتهای مسیحی اروپا نیفتاد.
در سال 1541 هابسبورگ به قصد محاصره? بودین و باز پس گرفتنش، دوباره به جنگ با امپراتوری عثمانی مشغول شد. سلیمان با دفع حملات دشمن، و تسخیر دژهای نظامی بیشتر، فردیناند و برادرش کارل را مجبور به پذیرش معاهدهای خفتبار به مدت پنج سال کرد. فردیناند از ادعای پادشاهی بر مجارستان دست برداشت و مجبور شد تا بابت زمینهایی از مجارستان که کمامان تحت سلطه? خویش داشت، سالیانه خراج بپردازد. متن این معاهده، کارل پنجم را با عنوان «امپراتور» مورد خطاب قرار نمیداد و تنها به عنوان ساده? «پادشاه اسپانیا» بسنده میکرد و این نشانگر آن بود که سلیمان خود را «سزار» واقعی میپنداشت.
سلیمان با مقهور کردن رقبای اصلی اروپاییاش، جایگاه امپراتوری عثمانی را به عنوان بازیگری کلیدی در عرصه? سیاسی اروپا تثبیت کرد.
جنگ با صفویان
سلیمان که خیالش از مرزهای امپراتوری عثمانی با اروپا راحت شد، توجهش را معطوف به خطری کرد که از جانب سلسله? شیعه مذهب صفویه احساس میکرد. در آن زمان، رخداد دو واقعه، در بالا گرفتن تنشها بین دو کشور تأثیر بسزایی داشت. اول اینکه، شاه طهماسب فرمان قتل فرمانداربغداد که از حامیان سلطان سلیمان به شمار میآمد را صادر کرده و یکی از وابستگان خود را به جای او بر گماشته بود. دوم آنکه، فرمانداربدلیس از اطاعت سلطان سلیمان دست برداشته و با صفویان پیمان اتحاد بسته بود. در نتیجه، سلیمان در سال 1533 به وزیر اعظمش، ابراهیم پارگایی مأموریت داد تا سپاهش را به سوی ایران به حرکت در آورد و او موفق شد بدون هیچ مقاومتی، بدلیس را باز پس گیرد وتبریز را فتح کند. در سال 1534 سلطان سلیمان خود به ابراهیم ملحق شد و به نواحی داخلی ایران یورش برد. اما شاه طهماسب قصد جنگ نداشت و سعی میکرد با از دست دادن زمین، از درگیر شدن در جنگی سهمگین خودداری کند و با کشاندن ارتش عثمانی به نواحی صعبالعبور داخلی، برایشان دردسر ایجاد کند. سال بعد که سلیمان و ابراهیم با شکوه وارد بغداد شدند، فرماندار شهر تسلیم شد و بدین ترتیب سلیمان خود را به عنوان رهبر جهان اسلام و جانشین مشروع خلفای عباسی مطرح ساخت.
سلیمان برای آنکه ضربه? نهایی را به شاه طهماسب وارد کند، در سال 1548 یورش دیگری را به ایران تدارک دید. همچون یورش پیشین، طهماسب از رویارویی مستقیم با ارتش عثمانی خودداری میکرد و ترجیج میداد که عقبنشینی کند و با اتخاذ تاکتیک از بین بردن منابع مورد نیاز ارتش عثمانی، همچون کور کردن چشمهها و قناتها و آتش زدن غلات و آذوقهها، پیش از رسیدنشان و کشاندن آنها به نواحی داخلی ایران در زمستانهای سرد منطقه? قفقاز به نتیجه? دلخواه خود دست یابد. در نهایت سلیمان از تعقیب کردن شاه طهماسب منصرف شد و این یورش نیز با فتوحاتی در تبریز و منطقه? ارومیه هر چند به طور موقت، حضور درازمدت در استان وان، و فتح چند قلعه در گرجستان به نفع امپراتوری عثمانی به پایان رسید. سلیمان در سال 1553 سومین و آخرین نبردش علیه صفویان را آغاز کرد. سلیمان که در ابتدا در جنگ با پسر طهماسب، مناطقی از ارزروم را از دست داده بود، در نهایت با تسخیر مجدد ارزروم، عبور از رود فرات و تخریب مناطقی از ایران به تلافی شکست اولیه پرداخت. شاه طهماسب همچنان به سیاست عدم رویارویی مستقیم با سپاه عثمانی ادامه میداد در نتیجه هیچیک از طرفین بر دیگری برتری نمییافت. در سال 1554 معاهدهای میان دو کشور به امضا رسید که به ماجراجوییهای سلیمان در آسیا پایان میداد. در نتیجه? این معاهده، تبریز به ایران پس داده میشد، اما امنیت بغداد، جنوب بین النهرین، دهانه? روهای دجله و فرات، و بخشهایی از خلیج فارس به عنوان ملک عثمانی تضمین و تثبیت میشد. همچنین طهماسب متعهد شد که از یورشهای ناگهانی به سرزمین عثمانی دست بردارد.
نبردها در اقیانوس هند
ناوگان دریایی عثمانی از سال 1518 شروع به کشتیرانی در اقیانوس هند نمود. معروف است که دریاسالاران امپراتوری عثمانی نظیر خادم سلیمان پاشا، سیدی علی رئیس و کورت اوغلو خضر رئیس به بنادر امپراتوری مغول چون تهته ، سورات، و جانجیرا سفر کردهاند.اکبر، امپراطور مغول، خود شش سند با سلیمان قانونی رد و بدل کردهاست.
در آبهای اقیانوس هند، سلیمان خود چندین نبرد دریایی علیه پرتغالی ها را رهبری نمود تا آنان را از منطقه دور سازد و دوباره تجارت با هند را از سر بگیرد. در سال 1538 نیروهای عثمانی، عدن در یمن را تحت تصرف خویش در آوردند. هدف از تصرف این شهر آن بود که از عدن به عنوان پایگاهی برای یورش به داراییهای پرتغال در سواحل غربی پاکستان و هند امروزی استفاده کنند. ناوگان دریای عثمانی در سپتامبر 1538 قصد محاصره دیو را کرد اما در این امر از پرتغالیان شکست خورد و ناکام ماند. ناوگان دریایی عثمانی دوباره به عدن بازگشت و با استقرار صد یگان توپخانه به استحکام مواضع دفاعی شهر پرداخت. با استفاده از پایگاه عدن، سلیمان پاشا توانست کنترل تمامی نقاط کشور یمن از جمله صنعا را در دست بگیرد. با این وجود اهالی عدن بر ضد نیروهای عثمانی به پا خاستند و در عوض از پرتغالیها برای ورود به شهر دعوت کردند. عدن تا هنگامی که پیری رئیس در سال 1547 این شهر را دوباره تسخیر کرد، تحت کنترل پرتغالیها بود.
سلیمان با کنترل قدرتمندانه? دریای سرخ توانست با موفقیت راههای تجاری هند را بر پرتغالیها ببندد و روابط تجاری حسنهای را با امپراتوری مغول در جنوب آسیا برقرار کند. دریاسالار پیری رئیس، در سال 1552 ناوگان دریایی امپراتوری عثمانی را رهبری کرد و توانست شهر مسقط را تسخیر کند. در سال 1564 سفیر آچه در عثمانی از سلطان خواست که از کشور متبوعش در برابر پرتغالیها پشتیبانی کند. در نیجه? این درخواست، نیروی دریایی عثمانی به آچه اردوکشی کرد و حمایتهای نظامی گستردهای را در اختیار اهالی آچه قرار داد.
نبردها در مدیترانه و شمال آفریقا
به محض آنکه سلیمان متصرفاتش در خشکیها را تحکیم بخشید، از خبر تصرف قلعه? کورونی در مورئا به دست آندرئا دوریا، دریاسالار کارل پنجم آگاه شد. سلیمان حضور اسپانیا در شرق مدیترانه را نشانهای از قصد کارل پنجم برای به چالش کشیدن سلطه? امپراتوری عثمانی بر منطقه میدانست. در نتیجه برای تحکیم موضع ناوگان دریای عثمانی در مدیترانه، خیرالدین پاشا که دریاسالاری خارقالعاده محسوب میشد را به سمت فرماندهی ناوگان دریایی عثمانی منصوب کرد و به او مأموریت داد تا ناوگان دریای عثمانی را بازسازی کند و به چنان عظمتی برساند که شمار دریانوردان عثمانی برابر مجموع شمار تمامی دریانوردان کشورهای حوزه? مدیترانه گردد. در سال 1535 کارل پنجم توانست در نبرد با امپراتوری عثمانی، در تونس به پیروزی مهمی دست یابد که این موضوع به همراه جنگی که سال بعد بین عثمانی و ونیز در گرفت، سلیمان را متقاعد کرد تا پیشنهاد فرانسوی اول مبنی بر تشکیل اتحادی بین دو کشور بر ضد کارل را بپذیرد. در سال 1538 خیرالدین پاشا موفق شد ناوگان دریایی اسپانیا را در نبرد پروزا شکست دهد و بدین ترتیب شرق مدیترانه تا 33 سال در سیطره? ترکان عثمانی قرار گرفت تا آنکه در نهایت در نبرد لپانتو با شکست عثمانی، این سیطره پایان پذیرفت.
سرزمینهای وسیعی در شمال آفریقا و شرق مراکش به انضمام قلمرو عثمانی در آمد. سرزمین های ببری طرابلس، تونس، و الجرایر تبدیل به استانهای خودمختاری از امپراتوری عثمانی شدند و به عنوان خط مقدم و جبههای تازه برای نبرد با کارل پنجم مورد استفاده قرار گرفتند. تلاشهای کارل پنجم برای بیرون راندن ترکان عثمانی از شمال آفریقا در سال 1541 با شکست مواجه شد. پس از این شکست، دزدی دریایی و یورش به سواحل اروپا به قصد گرفتن برده نیز توسط بربرها رواج یافت که صورتی جدید از جنگ علیه اسپانیا در نظر گرفته میشود. گسترش قلمرو عثمانی موجب شده بود تا چیرگی و تسلط این امپراتوری بر دریای مدیترانه، هر چند برای مدتی کوتاه، تثبیت شود. ناوگان دریایی عثمانی علاوه بر مدیترانه، دریای سرخ وخلیج فارس را نیز تحت کنترل خویش داشت که کنترل خلیج فارس تا سال 1554 که نیروی دریای عثمانی مغلوب همتای پرتغالی خویش شد، ادامه یافت. پرتغالیان از سال 1515 ملوک هرمز را تحت سیطره خویش گرفته و بر سر کنترل عدن با نیروهای سلیمان جنگ تمام عیاری را به راه انداخته بودند.
زندگی شخصی خرم سلطان
سلیمان شیفته و شیدای دختری ازحرمسرا به نام خرم سلطان شده بود. در غرب، دیپلماتهای غربی که از شایعههایی که پیرامون او میپیچید آگاه شده بودند، «روسلازی» یا «روکسلانا» نامیدندش که به اصالت روتنیایی او اشاره داشت. خرم دختر یک کشیش ارتودوکس بود که توسط تاتار های کریمه به اسارت گرفته شد و در قسطنطنیه به عنوان برده فروخته شد. او بهسرعت مدارج ترقی در دربار را پیمود و به سوگلی سلطان تبدیل شد. سلیمان با زیر پا گذاشتن سنتی دویست ساله، کنیزی از حرمسرا را به عنوان همسر رسمی و قانونی خود اختیار کرد که این امر حیرت ساکنین قصر و اهالی شهر را بر انگیخت زیرا پس از آنکهتیمور، بایزید یکم را شکست داد و زنش را به اسارت گرفت، سلاطین عثمانی از ازدواج نکاحی خودداری میکردند. همچنین سلیمان به خرم اجازه داد که تا پایان عمرش در قصر توپقاپی اقامت کند که این نیز بر خلاف سنتهای پیشین بود زیرا رسم بر آن بود به محض آنکه ولیعهد از خردسالی در میآمد، او را به همراه مادرش به یکی از استانهای دور میفرستاند تا فرمانداری کند و تجربه بیندوزد و آن زن دیگر به کاخ سلطان باز نمیگشت مگر آنکه پسرش به سلطنت میرسید.
سلیمان با تخلص «محبی» شعر زیر را برای خرم سرود:
سریر محراب تنهایی من، ثروت من، عشق من، مهتاب من
صمیمیترین یار من، محرم اسرار من، وجود من، سلطان من، تنها و یگانه عشق من
زیباترینِ زیبارویان
بهار من، خرم من، روشنایی روز من، دلبر من، برگ خندان من
نهال من، شیرینی من، رُز من، تنها کسی که مرا در این جهان نمیآزارد
قسطنطنیه? من، قرامان من، آناتولی من
بدخشان من، بغداد و خراسان من
زن زیباگیسوی من، عشق ابروکمان من، چشمان شرارتبار عشق من
همواره ستایشت خواهم کرد
من دلباخته? توام، چشمان محبی پر از اشک شوق است
نمونه ایی از اشعار سلطان سلیمان به زبان ترکی:
Müjde ey bîçare dil kim nâzla dilber gelür
Hicr içinde mürde iken yine cisme cân gelür
(Ey çaresiz gönül, müjdeler olsun sevgili naz ile yan?na gelir. Ayr?l?k içinde ölmü?ken, ölmü? bedene can gelir.)
Girye ile gözlerüm Ya"kup-ve? a"mâ idi
Rû?en adl? gün gibi çün Yûsuf-? Kenan gelür
( Gözlerim a?lamaktan Yakup gibi kör olmu?tu. ?imdi gün gibi ayd?nland?. Çünki Kenan Yusuf"u gelir.)
Ey dil-i ?ûrîde bülbül gibi efgân eyle kim
Ol letâfet ma"deni ol gonce-i handân gelür
( Ey peri?an gönül, bülbül gibi sende a?lay?p inle. Zira o bo?luk madeni, o gülen gonca gelir.)
Firkât ile hâlümi sorsan ?ehâ görsen ne der
Dem olur kim yâ? yirine gözlerimden kan gelür
( Ey pâdi?ah, e?er sensiz, ayr?l?k ile halimi sorarsan, zaman olur gözlerimden ya? yerine kan gelir.)
Bu harâb olmu? gönül ma"mûr ol?sardur yine
Ey Muhibbî nâz ile çün ol ?eh-i hûbân gelür.
( Ey Muhibbî, bu harap olmu? gönül yine yap?lacakt?r. Çünki naz ile güzeller padi?ah? gelir çeker.)
*** (نوشته های داخل پرانتز شکل جدید و درواقع ترجمه امروزی اشعار محبی { تخلص سلطان سلیمان عثمانی } است)
ابراهیم پاشا